چاقی و اضطراب دو اختلال شایع و فزاینده در جوامع مدرن هستند که هر یک می‌توانند پیامدهای جدی جسمی، روانی و اجتماعی به همراه داشته باشند. مطالعات متعددی وجود دارد که نشان می‌دهند این دو پدیده نه‌تنها به طور هم‌زمان در بسیاری از افراد مشاهده می‌شوند، بلکه بین آن‌ها یک ارتباط دوطرفه، پیچیده و چندعاملی وجود دارد. در این مقاله از مرکز مشاوره و خدمات پرستاری رایبد ، به بررسی مکانیسم‌های زیستی، روان‌شناختی و رفتاری ارتباط بین چاقی و اضطراب خواهیم پرداخت.

ارتباط بین چاقی و اضطراب چیست؟

در دهه‌های اخیر، شیوع چاقی و اختلالات اضطرابی به طور قابل توجهی افزایش یافته است. بر اساس آمار سازمان جهانی بهداشت (WHO)، بیش از 650 میلیون نفر در جهان به چاقی مبتلا هستند و در عین حال، اختلالات اضطرابی شایع‌ترین دسته از اختلالات روان‌پزشکی محسوب می‌شوند. ارتباط بین این دو اختلال ممکن است حاصل تأثیرات متقابل عوامل زیست‌محیطی، ژنتیکی، هورمونی و رفتاری در افراد باشد. به طوریکه در برخی از افراد که دچار اضطراب شدید هستند این مشکل با پرخورری و افزایش وزن همراه است. بنابراین چاقی میتواند ناشی از اضطراب مزمن باشد. اما اضطراب چگونه می تواند باعث چاقی شود؟ برای پاسخ به این سوال بهتر است این فرایند را از ابعاد متفاوتی بررسی کنیم:

محور هیپوتالاموس-هیپوفیز-آدرنال (HPA Axis)

افراد مبتلا به اضطراب مزمن، اغلب دچار افزایش فعالیت محور HPA هستند که منجر به ترشح مزمن کورتیزول می‌شود. افزایش کورتیزول با افزایش اشتها، تجمع چربی احشایی و مقاومت به انسولین مرتبط است که می‌تواند زمینه‌ساز چاقی شود.

دوپامین و سیستم پاداش مغز

اضطراب ممکن است باعث تغییر در عملکرد سیستم دوپامینی مغز شود. این تغییر می‌تواند منجر به رفتارهای پرخوری عصبی (emotional eating) در پاسخ به استرس و اضطراب شود، به‌ویژه مصرف غذاهای پرکالری و چرب.

 ژنتیک و اپی‌ژنتیک

برخی مطالعات نشان می‌دهند که ژن‌های مرتبط با تنظیم استرس ممکن است همزمان در پاتوژنز اضطراب و چاقی نقش داشته باشند. همچنین، تغییرات اپی‌ژنتیکی ناشی از استرس‌های روانی می‌توانند بیان ژن‌های متابولیکی را تغییر دهند.

ابعاد رفتاری  بیماران مبتلا به چاقی

ابعاد رفتاری مبتلایان به چاقی بسیار گسترده و چند لایه می باشد. این افراد به دلیل اضطراب شدید از قضاوت دیگران، از حضور در جمع و رفتن به باشگاه خودداری می کنند و برای کاهش استرس خود به خوردن مواد غذایی شیرین مبادرت می نمایند. در ادامه مقاله ارتباط بین چاقی و اضطراب، ابعاد روان شناختی و رفتاری افراد مبتلا به چاقی را بررسی خواهیم کرد:

پرخوری عصبی و خوردن هیجانی:

افراد مضطرب ممکن است از غذا به عنوان یک مکانیسم مقابله‌ای استفاده کنند. غذا، به‌ویژه غذاهای شیرین و پرچرب، می‌تواند به صورت موقتی سطح اضطراب را کاهش دهد که این الگوی رفتاری در بلندمدت منجر به افزایش وزن می‌شود.

 کاهش انگیزه برای فعالیت بدنی:

اضطراب می‌تواند با کاهش سطح انرژی، بی‌حوصلگی، یا حتی هراس اجتماعی همراه باشد که باعث کاهش فعالیت بدنی و در نهایت افزایش وزن می‌شود.

خودپنداره منفی و دور باطل اضطرابچاقی

چاقی می‌تواند منجر به کاهش عزت نفس، احساس شرم از بدن (body shame) و افزایش اضطراب اجتماعی شود. در نتیجه، فرد وارد یک چرخه معیوب می‌شود که در آن اضطراب منجر به پرخوری و چاقی بیشتر، و چاقی منجر به اضطراب بیشتر می‌شود.

ابعاد رفتاری بیماران مبتلا به چاقی
ابعاد رفتاری بیماران مبتلا به چاقی

شواهد بالینی و اپیدمیولوژیک مبتلایان به چاقی

مطالعات متعددی نشان داده‌اند که افراد مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر (GAD)، اختلال پانیک و فوبیای اجتماعی نسبت به جمعیت عمومی، شاخص توده بدنی (BMI) بالاتری دارند. همچنین، شیوع اختلالات خوردن مانند اختلال پرخوری (BED) در این افراد بیشتر گزارش شده است.

چطور چاقی ناشی از استرس را درمان کنیم؟

اگر با مشکل چاقی و اضطراب مواجه هستید متخصصان سلامت روان، تغذیه و پزشکان می توانند در این رابطه به شما توصیه های شخصی سازی شده ای ارائه دهند. اما این افراد چگونه شما را درمان خواهند کرد:

رویکرد ترکیبی روان‌درمانی و تغذیه‌درمانی: درمان‌های شناختی – رفتاری (CBT) می‌توانند به افراد کمک کنند تا الگوهای فکری و رفتاری ناسالم در رابطه با خوردن و اضطراب را شناسایی و اصلاح کنند.

دارودرمانی: ارتباط بین چاقی و اضطراب بسیار گسترده است به طوریکه برخی از داروهای ضد اضطراب و ضدافسردگی ممکن است به صورت غیرمستقیم در کاهش پرخوری هیجانی مؤثر باشند، ولی انتخاب دارو باید با دقت انجام شود. زیرا بعضی از آن‌ها موجب افزایش وزن شوند.

مداخلات سبک زندگی:  ترکیب فعالیت بدنی منظم، تمرینات ذهن‌آگاهی (Mindfulness) و رژیم غذایی متعادل می‌تواند در کنترل همزمان اضطراب و وزن مؤثر باشد.

کلام آخر

ارتباط بین اضطراب و چاقی پیچیده، دوسویه و چندعاملی است. فهم این ارتباط نه‌تنها به درک بهتر از پاتوفیزیولوژی هر دو اختلال کمک می‌کند، بلکه در طراحی مداخلات درمانی مؤثر و پایدار نیز نقش کلیدی ایفا می‌کند. درمان موفقیت‌آمیز مستلزم رویکردی بین‌رشته‌ای است که روان‌پزشکی، تغذیه، روان‌شناسی و علوم ورزش را در کنار هم قرار دهد.